سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچه شهید ..

شهر ها گستردهدر بازوان بی قراری ، فریاد و التهاب ؛ در بین کوچه های پر ازدحام رسیدمبه کوچه ایی ، که در ورودی کوچه نوشته بود ، کوچهشهید ...

یادم آمد حکایت پرحماسه جنگ ، بغض کهنه ، حکایت مردان مرد ، ستاره های یکرنگی و صفا ... دلم شروع به سرودن می کند ، باید شعری گفت ، خونین و خاکی از جنس عجز ما در برابر زندگی و فریب هایش ؟! وضعیت خطر ! سکوت دلگیر غروب ، اما ستاره ها همچنان در بالای شهر راه را می نمایانند .
زیباترین گل های عالم ، سینه سرخان سبکبال ، که در آن روزهای سرد عاشق ترین بودید ! حضرت حق از میان خیل بنی آدم شما را برگزید ، که شاگردان ممتاز مدرسهعشق حسین (ع) بودید .
ای شهید ! ما در در شهر در میان دغدغه های ریز و درشت ، در زیر خروارها آرزو ، بین عادت ها گم شده ایم ! و هر روز به انتها می رسیم ، اما تو رو به دروازه عروج ایستاده ایی ، به سرسبزی نخل ایثار ، سربند سرخ شهادت بر پیشانی .

بازگوروایت روایت چفیه های خاموش زمان ما را که روزی شاهد عرق جبین ها و پیشانیهای به خاک سائیده بودند ، روایت عروج ستاره ها را از میان خاکریز ها وسنگرها .

ای شهید ! تو در کدام دسته - خط ، تو در کدام جناح فعالیت می کردی که چنین برگزیده شدی و مشهور شدی در وسعت کهکشان ؟

وقتی در ازدحام آیینه ها تشیع ات می کردند ، یک تابلوی دیگر روی ویرانی دلهای غریب برپا شد ، اما چه حیف رازهایت را با خودت بردی !  می دانم در کدام آسمان دلت لانه کرده است ، گرچه خیلی ها فراموش کارند ، اما بدان تاریخ نامت را در صدر دفتر عشاق ثبت خواهد کرد .

ای عزیز ! دیوارهای دلم پر از عکس لاله های سرخ گمنامی است که هر وقت در میان رنگ های بی رنگ شهر گم می شوم سری به تابلوی لاله های سرخ می زنم .

اینجا خبر همیشه فراوان است . خبر از قتل ، غارت ، پول و طلا و ارز و سود ... اما خبر از گمنام های آشنای شهر و دیارمان نیست ! کسانی که مایه عزت این دیار شدند .

همچنان ایستاده ام سرکــوچهشهیـــد ... بی اختیــار و خستـــه از همهمه شهــــر ،  می پیمودم خیابان را ...